کد مطلب:298614 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:113

حدیث ابوبکر برخلاف قرآن و مجعول بود


این مطلب ظاهرا مسلم است كه نخستین كسی كه این صدا را ساز كرده و این حدیث را از رسول خدا (ص) نقل نموده كه پیغمبر فرمود: «نحن معاشر الانبیاء لا نورث ما تركنا صدقه» (ما پیغمبران ارث به جای نمی گذاریم آنچه را واگذاریم صدقه است) از خود ابوبكر بوده و قبل از او كسی چنین حدیثی از پیغمبر نقل نكرده است- چنانكه ابن ابی الحدید بدان تصریح كرده و گوید:

«مشهور آن است كه حدیث انتفای ارث را كسی جز ابوبكر روایت نكرده است [1] » و این حدیث صرفنظر از این كه از نظر تركیب می تواند معنای دیگری داشته باشد- چنانكه مرحوم سید شرف الدین بدان اشاره كرده است [2] - و گذشته از اینكه با آیات عامه ی توریث و همچنین آیاتی كه در خصوص توریث انبیاء الهی در قرآن آمده مخالف است و باید آن را طرد كرده و كنار گذارد- مگر آنكه كسی بگوید این حدیث آن عمومات را تخصیص زده، و نسبت آن با آیات قرآنی نسبت عموم و خصوص است نه تباین- و تازه این بحث پیش می آید كه آیا چنین خبر واحدی كه مورد مخالفت


بزرگانی از صحابه ی پیغمبر و نزدیكان او مانند فاطمه (ع) و علی بن ابیطالب (ع) [3] و ام ایمن و دیگران قرار گرفته، و آن را مردود و برخلاف قرآن دانسته و بدان عمل نكرده اند چگونه می تواند اعتباری داشته باشد و بدین جهت از درجه ی اعتبار ساقط شده، و نمی تواند قرآن را تخصیص بزند؟

گذشته از همه ی اینها چگونه شد كه خود پیغمبر، علی ابن ابیطالب، عمر و دیگران بدان حدیث عمل نكردند، و این قانون را نادیده گرفتند، ولی ابوبكر بدان عمل كرد؟ لابد طرفداران كاسه از آش داغتر او می گویند: احتیاط ایشان در اموال مسلمانان بیش از دیگران بوده؟ ولی رسوایی قضیه این است كه خود ابوبكر نیز بغیر از فدك، در هیچ مورد دیگری كه برخلاف خلافت او نبود به این حدیث عمل نكرد. همان طور ابن ابی الحدید و دیگران نقل كرده اند [4] شمشیر، استر، عمامه و برخی چیزهای دیگری را كه پیغمبر داشت به علی (ع) داد- كه خود این هم جای بحث است- و از آن طرف اتاقهای زنان حضرت را كه از آن جمله اتاق دخترش عایشه بود به خودشان واگذار نمود، و بعدا نیز خود ابوبكر را به همین عنوان كه اتاق سهم الارث عایشه است در


آنجا دفن كردند.

اینها و چیزهای دیگر نكاتی است كه برای ما جای تردید باقی نمی گذارد كه جعل این حدیث هم جزئی از همان توطئه ی وسیعی بوده كه برای خانه نشین كردن علی (ع) و ربودن خلافت از دست وی و خاندان بزرگوار پیغمبر اسلام صورت گرفته است.

اگر چه طرفداران ابوبكر برای توجیه كارهای ایشان و محمل تراشی به دست و پا افتاده و سخنان ضد و نقیضی گفته و روایات مختلف و متباینی نقل كرده اند ولی بالاخره هم نتوانسته اند مطلب را اثبات كنند و در نتیجه آن دسته از ایشان كه از انصاف بهره ای داشته اند، به دنبال نقل تمام احادیث و روایاتی كه در باب فدك آمده و رد و ایرادها و اشكال و جوابها، باز هم قانع نشده و یك سلسله از مطالب در اینجا برای آنها لاینحل و به صورت معما باقی مانده است.


[1] نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 4، ص 82. در صفحه ي 85 گويد: اكثر روايات در اين باره آن است كه اين حديث را جز ابوبكر كسي نقل نكرده و بلكه اجماع فقها در اصول فقه بر قبول خبر واحد صحابي است و دليلشان نيز همين روايت است؟!

[2] در پاورقي كتاب النص و الاجتهاد ص 30 گويد: حديث «ان رسول الله قال: لا نورث ما تركنا صدقه» با همين الفاظ چنانكه در باب غزوه ي خيبر از صحيح بخاري آمده- در صورتي مي تواند دليل بر ابوبكر باشد كه لفظ «صدقه» مرفوع خوانده شود و خبر «ما» موصوله در جمله ي «تركنا» بوده باشد، اما راهي براي اثبات اين معني نيست، زيرا ممكن است لفظ «ما» در اين جمله در محل نصب و مفعول «تركنا» بوده و لفظ «صدقه» حال از «ما» باشد و معني حديث اين گونه باشد كه: آنچه از صدقات كه در دست ماست و ما پس از خود مي گذاريم و ارث ما در آن حقي ندارد.

[3] دليل بر مخالفت فاطمه (ع) آن همه رواياتي است كه شنيديد، و وقتي هم كه ابوبكر اين حديث را براي او خواند در مقام مخالفت با آن، به آيات ارث استدلال فرمود، به شرحي كه در خطبه ي آن حضرت خواهد آمد، و در حديثي هم كه ابن ابي الحديد (ج 4، 81) به سند خود روايت كرده در يك مورد به عنوان اعتراض در پاسخ ابوبكر فرمود: «انت و ما سمعت من رسول الله» (تو خود داني و آنچه را از پيغمبر شنيده اي؟) و در جاي ديگر (ج 4، ص 87) نقل كرده كه در پاسخ ابوبكر به صورت ناراحتي و خشم فرمود: «انت و رسول الله اعلم ما انا بسائلتك بعد مجلسي» تو و رسول خدا بهتر مي دانيد، و من از اين پس ديگر با تو در اين باره گفتگويي و درخواستي نخواهم كرد!

و بالاخره هم به نقل بيشتر اهل سنت فاطمه به دنبال اين استدلال ابوبكر و اين حديث مجعول بر ابوبكر غضبناك شد و از او كناره گرفت و عدم رضايت خود را از ابوبكر قولا و عملا اعلام كرد تا از دنيا رفت.

و دليل بر مخالفت علي (ع) همان شهادت دادن او براي فاطمه و سخن او در نهج البلاغه كه قبلا براي شما نقل كرديم- و ادعاي او بر فدك پس از مرگ ابوبكر و باز پس كردن آن و مخالفت ام ايمن را هم كه دانستيد.

و ممكن است تعجب كنيد كه اساسا چرا ما اين مطلب را در پاورقي عنوان كرديم و دليل مخالفت، علي و فاطمه (ع) را براي شما ذكر كرديم، اما چه كنيم كه اين آقايان حتي در اين داستان با اين همه وضوح دست برده و در پاره اي از سخنانشان ديده مي شود كه گفته اند: فاطمه (ع) در برابر استدلال ابوبكر قانع شد و ديگر سخني نگفت، و علي (ع) نيز سخن او را تصديق كرد، در صورتي كه هانها نقل كرده اند كه پس از مرگ ابوبكر علي (ع) و عباس به نزد عمر رفته و مطالبه ي فدك را كردند و او نيز پس از گفتگوهايي آنجا را به آن حضرت واگذار كرد.

[4] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 4، ص 89.